به مناسبت اول اردیبهشت ماه جلالی که اغاز نوشتن گلستان سعدی است این روز
به نام روز سعدی نام گذاری شده است به حق کار بزرگی و نام زیبایی و روز زیبایی
انتخاب شده است و جز این هم نمی باید باشد کدام شاعر بهاری تر و اردیبهشتی تر از
سعدی است؟
ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده ای مرحبا
قافله ی شب چه شنیدی ز صبح ؟ مرغ سلیمان چه خبر از صبا ؟
در باره ی سعدی سخن گفتن علاوه بر دشوار بودن شاید جالب هم نباشد زیرا
از مردی با آن قدرت بیان و فصاحت و بلاغت سخن گفتن و نوشتن دل شیر
می خواهد که بی شک ما نداریم « پس آن بهتر که با مردان نپیچیم»
اما به قول مولانای عزیز:
بهتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
پس سعدی را هم باید با سعدی شناخت یعنی با سخن و آثار او. اما باز راه
چند می شود زیرا او در باب مسایل مختلف سخن رانده است .
او مردی است کار آزموده درس خوانده و از همه مهمتر آگاه به زمان
خویش . در اقصای عالم گشته است وبا بزرگان و عالمان دین و دنیا همنشین
بوده و تجارب فراوان اندوخته اسیر گشته به بیگاری گماشته می شود
به اجبار ازدواج می کند .اما این از این ازدواج آنچه نصیب سعدی می گردد
درد و رنج و گرفتاری است .
او معلم مطمئنی است که در مسایل اجتماعی ، اخلاقی ،تربیتی و
و حتی سیاسی سخنش انصافا شنیدنی است .
اما عشق یکی از محوری ترین مقوله های شعر و بخصوص
غزل سعدی است که اگرچه شاعران بسیاری در این زمینه
دادسخن داده اند اما در سخن سعدی حلاوتی است متمایز .که
قابل انکار نیست. اینک نمونه ای از غزل های او را در پی می آوریم
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست خبر از دوست ندارد که زخود با خبر است